مرحوم کسروی نوشتهای دارد به نام آذری یا زبان باستان آذربایجان. ایشان در این نوشته ادعا میکنند که زبان باستان مردم آذربایجان در ابتدا ترکی نبوده است و سپس طی تاریخ به ترکی دگردیسی پیدا کرده است. این سخنان پانترکیستها و فعالان به اصطلاح ملی آذربایجان را سخت ناخوش میآید و تقریبا از بدو نگاشته شدن این اثر، ایراداتی بنی اسرائیلی بر آن وارد شده است که یکی از آخرینهای آنها در سایت پانترکی اویرنجی با نام "نقدی بر روش شناختی کسروی دربارهی تئوری به اصطلاح زبان آذری" درج شده است. هدف از این نوشته بحث دربارهی قسمتهای اولیه این نقد به نسبت طولانی است زیرا در همین ابتدای کار ناراستیهایی دیده میشود. نگارنده اگر مجالی بیابد ادامهی نقد این مطلب را تهیه و اقدام به انتشار آن خواهد نمود.
اما پیش از آن ذکر دو نکته لازم است: اول، مرحوم کسروی نیز در دیباچهی اثر خویش اشاره نمودهاند که این اثر بشدت مورد توجه شرقشناسان و ایرانشناسان قرار گرفته است:
"بدینسان دفترچه در مدت زمان اندکی در میان شرقشناسان اروپا شناخته گردید و پندارهای نابجایی که بسیاری از ایشان دربارهی زبان و مردم آذربایجان داشتند از میان رفت و نام آذری به معنای درست خود در نگارشها بکار رفت و از همان هنگام پیوستگی میان من و دانشمندان اروپا پیدا گردید"
از زمان نگاشته شدن این اثر با کشفیات جدید تاریخی و مطالعات دقیقتر بسیاری از زوایای علمی این نظریه مشخص شده است و مقبولیت آن در مراجع علمی افزایش یافته است. این چیزی است که پانترکیستها به آن توجهی نمیکنند و فکر میکنند با طرح ایرادات ژورنالیستی و یا حتی با فحاشی میتوان این نوشتهی کسروی را تخطئه کرد غافل ازاینکه این نظریه با مطالعات دقیقتر در مراجع علمی مقبولیت یافته است و آنها اگر میتوانند بجای ترک پنداشتن مردم سومر باستان و صحبت از تشکیل اولین امپراطوری ترک بوسیلهی مادها و سایر روشهای تمدنخوارانه، نقدی در نوشتارهای علمی به چاپ رسانند.
دوم اینکه، ذکر نام روش شناختی درنام این نقد تا حدی گمراه کننده است. باید متوجه بود در این نقد با یک روش سیستماتیک برای بررسی نوشتهی مرحوم کسروی مواجه نیستیم و بطور کلی متدولوژی ایشان نیست که مورد نقد قرار گرفته است. نویسندهی این نقد با ذکر جملاتی ازاینجا و آنجای کتاب مرحوم کسروی ایرادات خویش را بیان نموده است.
نقاد در ابتدای این بحث مینویسد:
"کسروی رساله ای دارد با نام “آذری یا زبان باستان آذربایجان” در همان دیباچه رساله کسروی در لفافه اعلان کرده است که هدف از نگاشتن این رساله یک هدف سیاسی صرف است و نه صرف شناخت. او به صراحت گفته است که زبان ترکی آذربایجان دستاویزی برای حزب اتحاد و ترقی در ترکیه بوده است که در آذربایجان ایران برای خود نفوذ سیاسی فراهم کنند. او در انتهای دیباچه خود ابراز تأسف می کند که وقتی در روزنامه های ترک زبان استانبول اینگونه ادعاها مطرح می شده است در تهران با آب و تاب به آنها پاسخ داده می شده است. ابراز تأسف او از این است که همین پاسخهایی که به نظر کسروی علمی هم نبوده اند اصلاً باعث خبردار شدن آذربایجانی های ایران از چنین جریانات سیاسی در ترکیه شده. از همه این ادعاها و جملات به سادگی می توان فهمید که کسروی دغدغه ای سیاسی و نه معرفت شناختی را در این رساله دنبال می کند."
چنین چیزی صحیح نیست. در ملیگرایی مرحوم کسروی شکی نیست اما ایشان اتفاقا در دیباچه از برخورد و بحثهای جراید چاپ تهران در پاسخ به جراید چاپ باکو و استانبول شکوه مینمایند که چرا بجای مراجعه به تاریخ حرفهای بیپایه را با حرفهای بیپایهتر پاسخ میدهید؟ ایشان در دیباچه میگویند:
"این گفتارها در آذربایجان کارگر نمیافتد، زیرا آذربایجانیان خواست نویسندگان آنها را نیک میدانستند...مردم در آنجا کمتر ارجی به آن نگارشها مینهند. لیکن در تهران روزنامههای بجوش آمده به پاسخ میکوشیدند و چیزهایی مینوشتند که اگر ننوشتند بهتر بودی. اینان نه از خواست نویسندگان ترکی آگاه میبودند که از راهش بجلوگیری از آن بکوشند و نه چگونگی داستان مردم و زبان آذربایجان را از روی دانش و تاریخ میدانستند که پاسخهای درستی به ایشان دهند... آذربایجان همیشه بخشی از ایران میبوده و کمتر زمانی از آن جدا گردیده. با اینهمه زبانش ترکی میباشد و این خود چیستانی شده و بدست روزنامهنگران عثمانی و ایران افتاده بود. این شگفت که چیزی را که میبایست بجستوجو از راه تاریخ بدست آورند هرکس با گمان و پندار سخنی دیگر بیرون میداد."
آیا انگیزهی مرحوم کسروی از این جملات آشکار نیست؟ به طور واضح ایشان قصد داشتند با مراجعه به تاریخ تکلیف آن چیستان را حل کنند و از برخوردهای غیر علمی و سیاسی و ژورنالیستی گله دارند و در ثانی، اگر این نوشته با اغراض سیاسی صرف نوشته شده است دلیل مقبولیت آن چیست؟ چه دلیلی دارد زبانشناسان بعضا غیر ایرانی وقت با ارزش خویش را صرف روشن نمودن زوایا و خفایای این نظریه نمایند؟
ممکن است که ایشان قصد داشتند با مراجعه به اسناد تاریخی پاسخ پانترکیستها را دهند، اما این چیزی از ارزش تاریخی و علمی اثر کم نمیکند چون اسناد و استدلالت ارائه شده در این کتاب ارتباطی به مسائل سیاسی نداشته و مستقل و قابل بررسی علمی است. بعنوان مثال عدهای در ایران کنونی به انگیزهی داشتن درآمد مالی مقاله مینویسند اما مقالات ایشان فارغ از این انگیزهشان کاملا علمی است و میتوان راجع به صحیح و یا غلط بودنش نظر داد و اگر در یک مرجع علمی معتبر یکی از همین مقالات مقبول بیفتد و به آن ارجاع داده شود نمیتوان به بهانهی انگیزه نویسنده از ارزش علمیاش کاست که ارزش یک نوشتار علمی را فقط سنگ محک علمی روشن میسازد. البته اگر غلطی علمی در این مقالات یافت شود آنگاه میتوان گفت شاید تحت تاثیر انگیزهها کمدقتیهایی صورت گرفته است. این مسئله در منطق هم روشن است، آنقدر که در کتاب سادهی منطق دبیرستان هم ذکر شده است!
اما درادامه نقاد حرف جالبی را بیان میدارد که علیرغم ناخوانی با مدارک تاریخی حتی در گفتار مرحوم کسروی نیز یافت نمیشود. مرحوم کسروی از مطبوعات تهران گلایه دارند چون که پاسخهایی بیپایه به مقالات چاپ استانبول دادهاند نه اینکه ایشان رنجیدهاند زیرا این توجه مطبوعات تهران باعث شده مردم آذربایجان نسبت به موضع دولت عثمانی و مطبوعات آن آگاه شدهاند! مردم آذربایجان به گواهی اسناد روشن تاریخی نه تنها از این مواضع ضد ایرانی عثمانی آگاه بودهاند بلکه از همان ابتدا پرچمداران پاسخ به پانترکیستها و ادعاهای یاوهی آنها بودهاند. این اسناد در کتب مختلف نظیر پانترکیسم و ایران اثر کاوه بیات درج شده است. خود مرحوم کسروی در دیباچهی کتاب به بیتوجهی مردم آذربایجان نسبت به مقالات جراید استانبول و باکو اشاره نمودهاند که قبلا ذکر شد و دلیل شکایتشان از مطبوعات تهران را نیز به روشنی بیان نمودهاند.
نقاد در ادامه میگوید:
"او در دیباچه رساله اش گفته است که این رساله را برای اولین بار در زمانی نوشته است که هنوز به زبان شناسی آشنایی نداشته است، اما بعدها در این رشته مطالعه کرده و زبانهای “پهلوی”، “هخامنشی” و “ارمنی” را فراگرفته است. او در جای دیگری هم گفته است که با زبان آسوری هم ناآشنا نیست و اوستایی را هم تا حدی آموخته است. نکته عجیب این است که او در همان صفحه ادعا می کند که پرداختن به این امور او را “از پرداختن به چیزهایی که مایۀ فرسودگی مغز و بیکارگی خرد توانستی بود—از فلسفه و ادبیات و رمان نویسی و گفتارهای بیهوده که به روزنامه ها داده شود—نگه داشت و از لغزشگاههایی”دورش گردانیده است، (ص.535) اینکه او فلسفه و ادبیات و رمان نویسی را جزو کارهای بیهوده ای محسوب می کند که ذهن انسان را فرسوده می کنند واقعاً جای تأمل دارد. چرا کسروی باید چنین نظری داشته باشد؟"/span>
در اینجا نقاد قصد داشته است با ذکر این نکته از گفتار آن مرحوم مبنی بر اینکه ایشان در هنگام نوشته رساله به زبانشناسی آگاهی نداشته از ارزش علمی آن بکاهد اما آنچه ذکر کرده است ناقص میباشد. توضیح آن که آن مرحوم در زمان نگارش این دفتر به علت نداشتن دانش زبانشناسی تنها از حیث تاریخی به بررسی مطلب پرداختهاند و گواهی و اسناد تاریخی را ذکر کردهاند و به بررسی زبانشناسانه نپرداختهاند. جالب آنکه هم خود آن مرحوم ذکر کردهاند و هم مطالعات زبانشناسی روشنتر ساخته است که زبان آذری بعنوان زبان باستانی مردم آذربایجان دارای پیوند با سایر زبانهای ایرانی است و نظریهی زبان آذری یک نظریهی صحیح است. یعنی اینکه مطالعات زبانشناسی نه تنها از ارزش مطالعهی تاریخی مرحوم کسروی کم نکرده است، بلکه موید آن نیز بوده است. گفتار مرحوم کسروی در دیباچه این است:
"هنگامی که من آن دفتر را نوشتم دانشی دربارهی زبانشناسی نداشتم و اینست زمینه را تنها از راه تاریخ دنبال کردم و دربارهی زبان آذری و پیوستگی آن با زبانهای دیگر ایران چیزی ننوشتم و باین نا آگاهی خویش در آن دفتر خستوان شدم ولی پس از پراکندن آن دو سه سال به زبانشناسی پرداختم بدینسان زبان پهلوی را نیک آموختم و زبان باستانی ارمنی را یاد گرفتم و به زبان کهن هخامنشی نزدیک رفتم... پیداست که در این میان زمینهی آذری هم روشن گردید و من پی به جایگاه او میان زبانهای ایرانی برده و پیوستگی آنرا با اینها دریافتم..."
اما ادعای بعدی نقاد مبنی بر اعتراف مرحوم کسروی به بیارزشی ادبیات و فلسفه و ... در همان صفحه را من هرچه گشتم در نسخهای از چاپ دوم کتاب مذکور که در اختیار دارم نیافتم. صفحهای هم که نقاد ذکر کرده است قطعا اشتباه است زیرا کتاب مذکور بیش از پنجاه و اندی صفحه ندارد و تعداد صفحاتش به پانصد نمیرسد.
نقاد در ادامه میگوید:
"در این متن قصد دارم میزان موفقیت تئوری کسروی را برررسی کنم که حتی به متن دایرةالمعارف ایرانیکا هم راه یافته است، بدون اینکه هیچ تحقیق میدانی در مورد زبانهای این منطقه صورت گیرد و یا حتی کوچکترین انگیزه ای برای انجام یک چنین تحقیقی وجود داشته باشد؛ چنانکه خواهیم دید کسروی هم با بی اعتنایی از کنار این چنین تحقیقی رد می شود و به صراحت ادعا می کند که اصلاً به آن نیازی هم نداشته است"
باید ذکر کرد که تحقیقات میدانی نسبتا خوبی بعد از مرحوم کسروی توسط دانشمندانی چون مرحوم کارنگ و یا زبانشناسانی چون هنینگ صورت پذیرفته است و ظاهرا نقاد از این مطالعات خبر نداشته است. ضمن اینکه خود مرحوم
کسروی در دیباچه میگویند:
"از آنسو پس از پراکندن دفتر آذری یا زبان باستان آذربایگان کسانی نامههایی از تبریز و خلخال فرستادند و آگاهی دادند که در پارهای ازدیههای آذربایجان از گلین قیه و زنوز و خلخال و مانند اینها زبان باستان بازمانده و هنوز به آن سخن میگویند و هر یک نمونههای ازین زبان یکجایی را فرستادند."
همچنین آن مرحوم با بیاعتنایی از کنار این مسئله نگذشته و به هیچ وجه به صراحت اعلام بینیازی از چنین تحقیقی را ننموندهاند و علیرغم جست و جو در کتاب مذکور چنین چیزی نیافتم. چنان که خواندید نمونههایی در دیباچه ذکر نمودند و با گشودن راه تحقیقات آینده، به تبیین و روشنتر شدن نظریه ی زبان آذری کمک کردند. باید در نظر داشت، که ایشان احتمالا به علت تاکید زیاد بر صحت و دقت است که از ذکر محتوای نامههای مذکور اجتناب کردهاند و این کار را عملا محققان آینده چون مرحوم کارنگ انجام دادند اما به نظرم با زیرکی اشارهای به این نامهها نمودهاند تا هم به نوعی شاهدی برای مطالعهشان بیاورند و هم راه تحقیقات بعدی را بگشایند.
در ادامه نقاد به بررسی روش تحلیل کسروی پرداخته و با ذکر جملاتی گزیده از کتاب مذکور به ذکر آرای قومیتگرایانه و قرائتهایی از تاریخ که به شدت خواننده را به یاد پورپیرار میاندازد، مبادرت ورزیده است. باید توجه داشت این نقد همانطور که ذکر شد یک نقد سیستماتیک نبوده است و فقط به ذکر جملات از اینجا و آنجا و نقد آنها پرداخته است که به نظرم این روش با نامی که این فرد برای نقدش در نظر گرفته است در ستیز میباشد. در مجالهای آینده به بررسی آن میپردازم هرچند فقر تئوریک جریان قومیتگرا و ناراستی در ذکر گزارههای تاریخی است که در آن دیده میشود.
کسروی گه خورده با بابات
خوانندگان محترم، این نظر فاقد هرگونه ارزشی است ولی مشت نمونهی خروار است و ازین جهت آن را تایید کردم تا خودتان به سطح ادب، شعور و منطق پانترکیستها پی ببرید.
خدا این مرد بزرگ تاریخ ایران را رحمت کند مردی که ننگ لباس آخوندی را بر تن خود تحمل نکرد مردکی واقعیت سخنان او را ما امروز میبینیم
کسروی مرد بزرگی بود که نمی توان کوچکش کرد
سلام خسته نباشید از قلم فرسایی که کردید من هم بر شما ملی گرای عزیز نقدی دارم اولن شما اذربایجانی نیستی اگر هم هستی بی هویتی به لحاظ تبلیغات سوء بر علیه ترکان در وجود شما رخنه کرده است من با اطمینان میگویم که اکثر قریب به اتفاق کسانی را جب کسروی نظر میدن سطری از جزوه او را نخواندن جزوه ای که جز در راستای سیاست رضا خان و وحدت ملی او نبود وکسروی هم علم این کار را نداشت چیزی جز شروع یک سر کوب ملی ترکان نبود چون رضاخان میدانست انها تنها کسانی خواهند که با او مخالف خواهند کرد ان هم به لحاظ زبانی و نژادی ..غیر از این کتابی شما به نقد ان قلم زدید بسیاری کتابها هستند که ان را نقد و رد کردنند اما نژآد پرست اریایی همیشه دستی بر مغلطه دارد جزوه کسروی داری اعتبار علمی است اما نوشته های کسی مثل دکتر صدیق فاقد اعتبار است؟؟؟؟؟؟ نوشته ذهتابی فاقد اعتبار است؟؟؟؟؟ نوشته ها پیر نیا فاقد اعتبار است؟؟؟؟؟؟؟ نوشته های پور پیرا فاقد اعتبار است؟؟؟؟ چرا چون با تخیلات شماها در تذاد است صدیق و ذهتابی پانترکیسم هستند و پور پیرا خائنه اما کسروی فاقد علم زبانشناسی می توانند جزوه ای بنویسد که عالم گیر شده به گفته شما اما کسان تحصیل کرده مثل صدیق وذهتابی دروغ میگویند؟؟؟؟؟ پور پیرا دروغ میگوید خیلی کسان دیگر دروغ میگویند؟؟؟؟؟؟؟؟ شما هنوز نتواستید ادبیات ودستور زبان گرامری از این زبان مجهول ارائه کنید ان چیزی هم که تا به حال ارائه کردید چندین بیت شعر تالشی تاتی وگیلکی بود حالا موفق به کشف اثری فاخر به نام روحی انار جانی شدید که بیشتر فارسی تا پهلوی و همه هم به ان با دیده تردید نگاه میکنند .و بعضی وقتها هم با دروغ گویی و سند سازی تان نوشته های جعلی را با عنوان شعر اذری به شهریار نسبت می دهید اصلا چقدر با اذری من دراوردی اشنایی دارید که هر متنی را به ان نسبت میدهید گاهی اغاز ترکی را به مغول ربط می دهید گاهی صفویان گاهی سلجوقیان اما شما ها که مبدا تاریخ ایران را به 2500 سال ان هم به اغاز حکومت هخامنشیان تاز ه از دوران رسیده نسبت میدهید در توضیخ حکومتها تمدنهای قبل از ان عاجز ماندیید تمدنهای التصاقی زبان اذربایجان همچون هونها هیتها خزرها اوراتورها توروکها به استناد کتیبه های اوراتوری و اشوری وماسوژتها مانایی هاسومری ها ان هم به تایید بسیاری از زبان شناسان و جالب اینکه بعضی واژه ها از زبان سومری هنوز توی زبان ترکی اشتفاده میشه اینها سند نیست اما جزوه کسروی سند بله سند ی برای سیاست اسمالیته کردن برای حذف زبان ترکی ولی ترکی ریشه دار تر از این است که از بین برود و ان هم به خاطر قدمت هزاران ساله ان در اذر بایجان است در ختم کلام اگر زبانی که در اثر نفوذ ترکی از بین رفت اذری بود پس چرا تاتی از بین نرفت پس چرا تالشی از بین نرفت؟ پس چرا این مغول زبا نش را توی اذربایجان جا گذاشت؟؟؟؟؟ در حالی که به کل ایران تسلت داشت تا زمانی که سیاست نژاد پرست پارس مهورانه باشد کسروی قهرمانه
از بیانیهی سیاسی بلند بالایی که قرائت کردید هیچ ممنون نیستم، وقت خود را تلف نکنید که گوش من ازاین حرفها پر است! جای این مهملات حداقل میرفتید چیزهای بهتری حفظ میکردید و میگفتید که اندکی تازگی داشته باشد یا حداقل وقت میگذاشتید استدلالات مرا میخواندید و رد میکردید!
راستی "سیاست اسمالیته" نمیدانم چیست! دفعهی بعد در صدور بیانیههای سیاسی تعجیل نفرمایید یا حداقل اصطلاحات سیاسی را که قصد بلغور کردنش را دارید درست یاد بگیرید تا مردم به شما نخندند! حداقل املای درست "تسلط" و "تضاد" را یاد بگیرید و آن را "تسلت" و "تذاد" ننویسید تا بیسوادیتان بیش از این محرز نشود!
راستی از سوالات آخرتان پیداست که نه تنها استدلالات من بلکه حتی خود کتاب مرحوم کسروی را هم نخواندهاید (هرچند با آن غلطهایی املایی و غیره بعید میدانم سوادتان برسد)، بس است یاوهگویی دوست من، بس است!
پاینده ایران.
سلام برادر ملی گرای من از جوابی که دادید زیاد قانع نشدم ولی از ریز بینی تان درمورد غلط املایی که به لحاظ تایپی بود بسیار خوشحال شدم امااین کوتاه فکری شما بود که با این مسله از اصل موضوع غافل شدید که البته به عمد..در میان جواب شما اگر اندکی دقت شود به اشفتگی و عصبانیت که در ان موج میزند می شود پی برد که نشان طرز تفکر و دید سیاسی حضرتعالیست اقایی که عنوان ملی گرا را یدک میکشی با این دیدگاهی که شما دارید چیزی جز باستان گرایی خرافی و رضاخانی نیست که درون مایه ان اریا گرایی و نادیده دگرفتن دیگر اقوام وتمدنهای ایرانی قبل از این قوم تازه به دوران رسیده است(هم وطنان به خود نگیرید تاریخ ایران خیلی فرتار از 2500 است ان هم با تمدنها و اقوام مختلف که اریایها انها راسرکوب و ابران رامنتسب به خود کردند) منظور از اوردن این بحث اشاره به سوالات بی جواب قبلی وعنوان اینکه7000 سال قبل اقوام التصاقی زبان که ترکهای امروز بازماندگان انها هستنداز گذشته های دور در این سرزمین بوده اند و در اذربایجان هم زبان مجهول وبی اثری چون اذری نبوده که کسی چون کسروی نوکر رضاخان وتجلیل شده در دربار بریتانیا سعی در باز افرینی ان داشته باشد لازم بذکر است اگر هم توی اذربایجان یک متن پهلوی وجود داشته باشد نباید شلوغش کرد به هر حال اذربایجان هم به مدت چندین قرن در محدوده حکومت هخامنشیان ساسانیان اشکانیان بوده است و انتظار این است که مردمان پهلوی زبان نیز به مرور در انجا اسکان یافته باشند اقای بی هویت ملی گرایی یعنی احترام به حقوق زبان و فرهنگ تمام اقوام ساکن درکشور.یا کاشتن بذر نفاق در میان مردم ملی گرایی شما پارس گرایی ان هم با حذف سایر اقوام با خیال باطل یکپارچه سازی فرهنگی زبانی ان هم با فرهنگ وزبان والای پارسی بحث در این مورد زیاد است اما جا یش اینجا نیست در خاتمه لازم است که یاداوری کنم که اگر هم تئوری شما قبول باشد که قوم ترک اذربایجان در طول هزار سال وارد شده و زبان انجا را تغییر داده است پس نتیجه این بوده که این قوم جدید انقدر از نظر تعدادی بیشر بودن که اذری های شما را در بین خود حل کردند وبه مرور انها از بین رفتند و حالا مردم ساکن اذربایجان ترک نژاد وترک زبان هستند و خبری از اذری های شما نیست نکند شما تصور میکنید که ترکان زبان خود را با صدا وسیما و تدریس درر مدارس ترویج داد ند و رفتند؟؟ سوالی که پیش میاد این است شما دنبا چه هستید نکند دنبال زنده کردن اجداد و زبان مجهول انها هستید بدانید که خیالی باطل است . این متنی که اینجا اوردم نه بخاطر انکه خیلی مهم هستید بلکه برای باز شدن چشمتان به حقایق که جوانان اذربایجانی بیدار شده است ذاغ رویاهایتان بر دلتان میگذارد . می توانید دوباره غلط املایی تایپی پیدا کنید چون زیاد دقت نکردم تا موردی برای قلم فرسایی شما پیدا شود
این آخرین کامنتی است که بدین گونه قرار میدهید و من منتشرش میکنم زیرا این وبگاه جایگاهی برای شعارهای سیاسی شما نیست بلکه دقیقا برای مقابله با آن ساخته شده است. تاکید میکنم شعار سیاسی زیرا که جریان شما از اثبات علمی این گزارهها عاجز است و تک تک چیزهایی که بهم بافتید مورد نقد قرار گرفته است و من قصد پاسخگویی مجدد ندارم زیرا در خانه اگر کس است یک حرف بس است! شما حتی قاموس روش علمی را نمیدانید و هنوز مینالید که چرا با کشف فلان کتاب شلوغش کردهاند و لابد انگشت بدهان و متحیر ماندهاید و دنبال شوونیسم میگردید آن پشت مشتها
شما این وبلاگ را هرگز نخواندهاید و با پیشفرضهای ذهنیتان نقدش میکنید، من به آرکائیسم و آن دید از ملیگرایی که شما عرض میکنید هیچ اعتقادی ندارم و خودم منتقدش هستم و حتی یک مورد در دفاعش نیز ننوشتهام، اما خود شما و دم و دستگاهی که بدان معتقدید هیچ تصوری از گونهی دیگری از ملیگرایی ندارد جز همان آرکائیسم و البته تقصیری هم ندارید، وقتی تفکرات شوونیستیتان برای اولین بار نسج گرفت درون گفتمانی قرار داشت که به بدویترین شکل ناسیونالیسم معتقد بود و لابد فکر میکنید باقی ملیگراها هم مثل شما هستند که کافر همه را به کیش خود پندارد!
تبعا اگر میخواهید دراین وبگاه نقدی منتشر کنید میبایست راجع به دیدگاههای من باشد نه اینکه خودتان هرچه دل تنگتان خواست بگویید، بازهم تاکید میکنم این آخرین بیانیهی سیاسی است که شما درج میکنید و من منتشرش میکنم، اگر دوست دارید از این بیانیهها صادر بفرمایید یک وبلاگ بسازید و منتشرش کنید.
ضمنا من بعید میدانم "سیاست اسمالیته" که در کامنت قبلی فرمودید غلط املایی باشد! شما درست آن اصطلاح سیاسی را نمیدانستید و موقع شنیدن آن دچار خبط شنیداری شدهاید احتمالا، بازهم میگویم حالا که میخواهید بیانیه صادر بفرمایید باید بیشتر تلاش کنید و حداقل تلفظ صحیح اصطلاحات مورد استفادهتان را فرا بگیرید
اینکه من بدنبال چه هستم را از خلال نوشتههایم میتوان فهمید (که شما هرگز نخواندهاید ولی لازم به ذکر است آنچیزی که شما فکر کردید یک وهم بیمارگونه است که بنده که خود را خادم و نوکر حرم عقل میدانم بدنبالش نیستم) اما سوال من این است که شما اینجا چه میکنید! نکند اویرنجی درش تخته شد دیگر جایی ندارید از این حرفهای بیپایه بزنید؟
اما یک چیزی مرتبط به نوشته هست خوشبختانه که به آن پاسخ میدهم، آنهم این است که شما در رد کسروی زحمت کشیده و او را نوکر انگلیس و رضاخان خطاب کردهاید، لازم به ذکر است این کار شما یک مغلطهی منطقی است به ادهومینم معروف است، بازهم از این نقدها بفرمایید (البته نه اینجا) که شما را شاید آب و نانی باشد و ما را مایهی لبخندی
جناب ترک، آن نظریاتی که به هم بافتید راجع به تاریخ ترک (البته شما نبافتید جناب پروفسور! ذهتابی به هم بافتند، بله همان ذهتابی که عمری زیر سایهی صدام خونخوار، وقتی او بهترین جوانهای آذربایجان را به شهادت میرساند روزگار میگذرانید) یک اشکال عمده دارد و اصلا نظری علمی نیست (مثل خزعبلات جناب پورپیرار) اگر حال و حوصله داشتم یک نقد درست مینویسم تا شاید جای شعارهای توخالی درسهایی از فلسفهی علم بگیرید، باشد که بدرد دنیا و آخرتتان بخورد!
جناب ترک، بیانیه سیاسی شما تا انتها مطالعه شد (هرچند نه با دقت زیرا وقت من ارزش بیشتری دارد) ولی تکرار همان حرفهایی قبلی است بعلاوه چاشنی تهدید و از انتشار آن معذورم... حرف من همان است، دوست دارید نظر بدهید باید مطالب را مطالعه و حول آن نظر دهید مطمئن باشیذ چیزهای جدیدی در آن خواهید یافت، اینجا تریبون آزادی برای شما نیست. اگر هم دوست ندارید الزامی نیست که مطالب را بخوانید، بروید با ذهتابی و پورپیرارتان در اینترنت خوش باشید و بنشینید که صبح دولتتان بدمد، انشالله!