و بالاخره دو تبعهی رژیم باکو که متهم به جاسوسی و فعالیت در جهت ایجاد تنش قومی بودند آزاد شدند و پس از آن، سردمداران این رژیم با ژستی حق به جانب، این آزادی را نشان دهندهی هشدارهای این رژیم برشمردند.
نگارندهی وبلاگ از پشت پردهی سیاست اطلاعی ندارد اما به نظر میرسد آزادی این دو اشتباه بوده است. این دو متهم میبایست حداقل در دادگاه رسمی محاکمه میشدند و سپس رافت اسلامی شامل حال ایشان میگردید و امید است که حداقل بررسی کاملی دربارهی این دو در دستگاههای امنیتی صورت پذیرفته شده باشد و سپس به آزادی این دو مبادرت ورزیده شده باشد.
با توجه به رفتار خصمانهی سردمداران رژیم باکو علیه ایران خصوصا در سال اخیر، به نظر میرسد که شدت عمل در برخورد با این دو متهم بهترین گزینهی ممکن بوده است.
البته یک کلیشهی کلی در رفتار دستگاه دیپلماسی ایران وجود دارد مبنی بر اینکه در دستگیری تبعهی کشورهای دیگر که متهم به جاسوسی یا ورود غیر قانونی هستند درنگی صورت نمیپذیرد اما پس از چند مدت بدون هیچ نتیجهی عملی (یا حداقل بدون هیچ نتیجهی عملی که برای افکار عمومی منتشر گردد) این افراد آزاد میشوند. از سربازان بریتانیا تا 3 تبعهی آمریکایی و اکنون دو تبعهی باکویی. این رفتار کلیشهای بارها و بارها مورد این سوال منطقی قرار گرفته است که اگر این افراد جاسوس هستند و متهم به جاسوسی و ورود غیر قانونی، چرا آزاد میشوند و اگر متهم به جاسوسی نیستند اصلا چرا دستگیر میشوند؟ البته همواره ملاحظات دیپلماتیک بر چنین پروندههایی سایه افکنده است اما این رفتار دستگاه دیپلماسی جز انفعال بیشتر آن و زیر سوال بردن استقلال دستگاه قضایی کشور، تبعات دیگری نخواهد داشت. مضاف بر این، مدتهاست که مردم آذربایجان و باقی ایراندوستان از دخالتهای گاه و بیگاه ناهمسایهی شمالی و تلاش آن کشور برای ایجاد تنش قومی به تنگ آمدهاند و امید است مسئولین دقت بیشتری در برخورد با عمال آن رژیم داشته باشند. چندی پیش خبری به خبرگزاریها درج کرد که یکی از ضد ایرانیترین چهرههای باکویی یعنی قنیره پاشایوا، نمایندهی مجلس و سردبیر ارشد شبکهی باکویی آ. ان. اس، با دریافت روادید به مناطق زلزله زده سفر کرده است...
البته من در این وبلاگ عموما به باز انتشار دست نمیزنم اما به جهت اهمیت بسیار مطلب و بیان تقریبا تمام و کمال متعلقات بحث پیشنهاد میکنم این مقاله را مطالعه بفرمایید.
نفرت پراکنی قومی برخی نشریات محلی و غفلت مدیر کلان استان
شبکهی فارسی زبان بی بی سی از بدو تشکیل خود تا به امروز، خواسته یا ناخواسته نقش مهمی در رساندن صدای اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران ایفا کرده است و با پوشش به نسبت گستردهی اعترضات پس از انتخابات 88 عملا توجه قسمت بزرگی از معترضین به نظام سیاسی فعلی ایران را به خود جلب کرده است، در مقابل جمهوری اسلامی نیز بیطرفی این رسانه را زیر سوال برده، آن را قسمتی از سیاستهای خصمانه بریتانیا نامیده و همچنین علیالظاهر هرگونه همکاری با این رسانه میتواند تبعات امنیتی برای فرد در بر داشته باشد.
اما نکتهی مهم آن است که آیا این رسانه بدنبال تضعیف جمهوری اسلامی است یا تضعیف دولت-ملت ایران بطور کلی؟ علیالخصوص که به نظر میرسد سیاست خارجی آمریکا نیز در حال چرخشی به نسبت آشکار است و تبعات این سیاستها جز تضعیف دولت-ملت ایران نمیتواند باشد. این سوالی است که علیالاصول میبایست اپوزیسیون نظم فعلی سیاسی نیز بدان بیندیشد. بی بی سی در انتشار برخی اخبار و دعوت از برخی در اصطلاح کارشناسان عملا منافع دولت-ملت ایران اعم از تمامیت سرزمینی و هویت ملی و ... را به چالش میکشد. آخرین نمونه نیز دعوت از یک پانترکیست شناسنامهدار مقیم سوئد، دربارهی زلزلهی آذربایجان بود در حالی که این فرد کیلومترها از آذربایجان دور است و به هیچ وجه نمیتواند رل یک فعال آگاه را ایفا کند و دعوت از او سوال برانگیز است و علاوه بر این، فرد مذکور نیز این فرصت را مغتنم شمرده و در تحلیلهایش عملا گزارههای تجزیهطلبانهای را ارائه داده است. متاسفانه این اولین بار نیست که چنین مسائلی رخ میدهد و بیشک آخرین بار هم نخواهد بود و علیرغم اعتراضات ایرانیان و آذربایجانیها در صفحات بی بی سی در فیسبوک و نامهنگاری به سردبیران و غیره هر از گاهی که توپ اخبار مورد علاقهی بی بی سی به درون مناطق مرزی ایران که اقوام آذری و کرد و بلوچ و عرب در آن ساکن هستند میافتد این اتفاقات روی میدهد و رسانهی دیگر مورد علاقهی اپوزیسیون یعنی بخش فارسی صدای آمریکا نیز از این بحث مستثنی نیست و نگارندهی وبلاگ قبلا در مطلبی بدان پرداخته است.
باید توجه داشت الزامی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم این شبکهها به منافع دولت-ملت ایران بعنوان حداقل احترام بگذارند، اما میتوان در برخورد با این رسانهها با در نظر داشتن این مسائل مشی درست را پیشه ساخت. احترام به تمامیت ارضی و ارکان هویت ملی ایرانیان که علیالاصول متعلق به ملت ایران است خط قرمز است و عبور از آن به هیچوجه نمیتواند قابل قبول باشد و این مسئله در صورتی که به عمد صورت پذیرد (که اکنون با تکرار چندین و چندبارهی آن توسط بی بی سی شائبهی تعمدی بودن آن قوت میگیرد) درحکم دشمنی آشکار تلقی میگردد. امید است که ایرانیان سرافزار که در یاری رساندن به زلزله زدگان نیز یک بار دیگر همبستگی کمنظیر ملی خویش را به رخ جهانیان کشیدند توجه کافی را به این مسائل مبذول فرمایند.
پینوشت: بی بی سی در توضیح به اعتراضات مردمی در دعوت از فعال پانترکیست مذکور توضیحاتی ارائه داده است مبنی بر اینکه با توجه به اینکه یک نظر در جامعه این بوده است که کمکاریهای صورتپذیرفته در قبال زلزله مایهی قومی دارد، از وی دعوت شده و مضافا اگر ایران کشوری دارای انسجام ملی است نباید از دامن زده شدن به این بحثها هراسی وجود داشته باشد.
سوال این است چرا میبایست چنین ادعای بیدر و پیکری که مدام مطرح بوده و هر بار توسط دلسوزین نقد و رد شده است دوباره به بحث گزارده شود؟ آیا این مدعا دارای آنقدر وزن مشخص هست که توجیهگر مطرح شدنش باشد؟ عدهای در همین زلزله مدعی بودند که آزمایشاتی از نوعی ناشناخته موجب زلزله شده است و مصداقهایی نیز ارائه میکنند، چرا ازین عده دعوت به عمل نیامده است؟ در ثانی، این توجیه زیرکانهی بی بی سی که بر فرض آزادی بیان (فرضی که عملا بکار بردنش در یک رسانه همانطور که در ادامه میآید کاملا بیفایده و نهایت دورویی است زیرا هیچ رسانهای را یارای پایبندی به تمامی ملزومات آن نیست) استوار است در نظر نمیگیرد که خط قرمزها درهیچکشوری قابل تسامح نیستند و گاهی انسان تعجب میکند که چرا اینقدر این اصل بدیهی وقتی که به ایران میرسد با شک و تردید در آن نگریسته میشود. آیا بعنوان مثال بی بی سی حاضر است فعالی را که قسمتی از تمامیت ارضی انگلستان را نادیده میگیرد دعوت کند یا مثلا یک نویسندهی منتقد هولوکاست را دعوت نماید تا سخن بگوید؟ آیا حاضر است با ملا عمر مصاحبه کند و آرا و نظراتش را بشنود؟ یا مثلا سخنرانی سید حسن نصرالله را پخش کند؟ بی بی سی نمیتواند زیرا بقول گنجی درش را تخته میکنند! پس باید پذیرفت که استفاده از مفروضهی آزادی بیان نمیتواند موجه رفتار این رسانه باشد و دلایل دیگری در کار است و این نهایت کوتهبینی است که کسی تصور کند هدف بی بی سی شنیدن تمامی آرا بوده است. بطور کلی واضح است که خط قرمزهای بی بی سی بر خط قرمزهای دولت-ملت ایران منطبق نیست.
در اینکه در ایران انسجام ملی وجود دارد هیچ شکی وجود ندارد اما این دلیل نمیشود با این توجیه آن انسجام را به چالش کشید. انگار که چون یک فرد خیلی توانمند است سلاح را بدهد دست دشمنش و بگوید مرا هدف قرار بده زیرا من قوی هستم!
حادثهی دلخراش زلزله در اهر، ورزقان و هریس در آذربایجان شرقی و صحنههای دلخراش کشته شدن زنان و کودکان و مردان بیگناه دل هر ایرانی و هر انسانی را به درد میآورد. بدینوسیله به تمامی بازماندگان و کسانی که عزیزی را در این زلزله از دست دادهاند تسلیت عرض میکنم.
ضمنا جمعیت هلال احمر ایران شمارهی حساب 99999 بانک ملت را برای کمکهای نقدی به زلزلهزدگان اعلام نموده است و هموطنان نوعدوست میتوانند از این طریق کمکهای خود را به دست مصیبزدگان برسانند.
لینک خبر اعلام شماره حساب وبگاه هلال احمر ایران
تنشهای اخیر در روابط ایران و ترکیه بار دیگر تا حدی بالا گرفته است و این مسئله بار دیگر ثابت میکند که پیگیری سیاست برادری و برادرانه در برابر کشوری که عملا در حال به چالش کشیدن منافع ایران در منطقه است نمیتواند درست باشد.
ایران عملا در برابر استقرار سپر دفاع ضد موشکی ناتو که میتواند تهدیدی بالقوه برای منافعش باشد در ترکیه سکوت کرد، در برابر دخالتهای آشکار و نهان ترکیه در امور داخلی متحد منطقهای خود، یعنی سوریه سکوت میکند و این مسئله تنها و تنها به انفعال بیشتر ایران در سیاست خارجی مقابل ترکیه منجر میشود.
در حالی که تروریستهای بدنام سوری که مورد حمایت همه جانبهی ترکیه، عربستان و قطر هستند، چندین زائر ایرانی را خلاف تمامی کنوانسیونهای بینالمللی به اسارت گرفته و در ادعایی دروغین آنها را افسران سپاه پاسداران میخوانند باز این دستگاه دیپلماسی ماست که در برابر ترکیه میبایست شرمنده باشد و توصیه کند که امرای نظامی ایران مراقب گفتارشان باشند. در دروغین بودن ادعای ارتش آزاد سوریه همین بس که هیچ تجهیزات خاصی از زائران ایرانی کشف نشده است و در ضمن این گروهک تروریست سابقهی سیاهی در این زمینه دارد و چندی پیش با گروگانگرفتن مهندسین ایرانی آنها را افسران سپاه خواند! ایران میتواند از تمامی اهرمهای خود برای رهانیدن زائرین دربندش استفاده کند، خصوصا که جانیان ارتش آزاد نشان دادهاند که به هیچ کنوانسیونی پایبند نیستند و بر فرض محال که گروگانهای ایرانی افسران سپاه هستند و اسیران جنگی، طبق کدامین قانون بینالمللی این حق برای تروریستهای ارتش آزاد در نظر گرفته شده که اسرای جنگی را تهدید به محاکمه و اعدام نمایند؟ این جانیان در درجهی اول و سپس دولتهای حامی آنها یعنی ترکیه و عربستان و قطر و در نهایت دولت سوریه مسئول مستقیم جان این افراد هستند.
حال که سرلشکر فیروزابادی رئیس ستاد مشترک در گفت و گویی با لحنی به نسبت آرام به "دوستان منطقهای" هشدار داده که خودشان را بازیچهی دستان غرب نگردانند و "مبادا ترکیه، عربستان و قطر قربانی ترویج تروریسم القاعده شوند و از این بابت ما به دوستانمان هشدار میدهیم" و بدرستی اشاره نمودهاند که "آل سعود، قطر و ترکیه مسئول خون هایی هستند که در خاک سوریه ریخته می شود" و همچینین "القاعده و وهابیت امروزه گریبانگیر مسلمانان بی گناه شده اند و از این رو بایستی سران مسلمانان با تأمل بیشتر، در تقویت روحیه و حمایت از مسلمانان بکوشند و توجه کنند که نهی از منکر در بین مسلمانان یک تکلیف است" چرا میبایست ما شرمنده باشیم؟ آیا آنچه در سوریهی امروز میبینیم یک اعتراض سیاسی آرامو مترقی است که در طی آن معترضین که بعضا آشکارا اعضای سازمان تروریستی القاعده و تخم و ترکهی وهابیت هستند با تانک به جنگ ارتش میروند و زائرین را به گروگان میگیرند؟ آیا این مسئله از نظر عقلانی اشتباه است که کشورهایی که خلاف تمامی قوانین سازمان ملل و شورای امنیت، با دخالتی آشکار در امور داخلی یک کشور به تجهیز تروریستهای مخالف حکومت میپردازند را مسئول خونریزیهای فزاینده در سوریه بدانیم؟ آیا بعنوان مثال تجهیز پ ک ک و شورشیان القاعده در عربستان توسط کشوری ثالث از نظر بینالمللی رواست یا بشر دوستانه است؟ اساسا این چگونه بشردوستی است که با تجهیز مشتی تروریست وهابی امکان خونریزی هرچه بیشتر در یک کشور محیا میشود؟ این چگونه دیپلماسی است که روشش حمایت مالی و نظامی و لجستیک از شورشیان مسلح است؟ آیا این روش کشوری مثل ترکیه درست است و بشردوستانه؟ کشوری که حقوق بیست میلیون کرد را به هیچ میگیرد چگونه مدعای بشردوستی میتواند داشته باشد؟ هر عقل سلیمی تایید میکند که چنین نیست و ورای این استدلال مبتنی بر بشر دوستی صرف و قوانین بینالملل میبایست توجه داشت که سوریه متحد منطقهای ایران است و در یک نگاه معطوف به منافع ملی حمایت از آن الزامی است، پس چرا ما باید شرمندهی نابرادران ترکیهمان باشیم؟ ای کاش که امروز ایران در شرایط دیگری قرار داشت و آنوقت میشد حق نابرادران ترکیهای را ادا کرد!